خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان. اما بقدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدر آرزوی توگسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود.
الهی! نام تو ما را جواز! مهر تو ما را جهاز! شناخت تو ما را امان! لطف تو ما را عیان!
الهی! ضعیفان را پناهی! قاصدان را بر سر راهی! مومنان را گواهی! چه عزیز است آنکس که تو خواهی!
الهی! ای خالق بی مدد وای واحد بی عدد! ای اول بی بدایت وای آخر بی نهایت!
ای ظاهر بی صورت وای باطن بی سیرت! ای حیّ بی ذلت! ای معطی بی فکرت وای بخشنده بی منت! ای داننده راز ها! ای شنونده آوازها! ای بیننده نماز ها! ای پذیرنده نیاز ها! ای شناسنده نامها! ای رساننده گامها! ای مطلع بر حقایق! ای مهربان بر خلایق! عذر های ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر و بر عیبهای ما مگیر که تو قوی و ما حقیر! از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت.
|
خدای من! خواندمت پاسخم گفتی از تو خواستم عطایم کردی به سوی تو آمدم آغوش رحمت گشودی به تو تکیه کردم نجاتم دادی، به تو پناه آوردم حمایتم کردی خدایا! از خیمهگاه رحمتت بیرونمان مکن از آستان مهرت نومیدان مساز آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان از درگاه خویشت ما را مران ای خدا مهربان! بر من روزی حلالت را وسعت بخش
|
مولای من سلام شگفت زده ام .بهت وحیرت وجودم را پر کرده است.نه اینکه باور نکنم . نه .گویا هنوز در شوک این ماجرا هستم .از لطف وکرامت بی انتهای شما بعید نیست .اما ظرف کوچک وجود من پذیرای این همه رحمت واحسان نیست.نمی دانم خواهرم در مناجات های خالصانه اش با شماچه گفت که از پیمانه ی شفا نوشید. نمی دانم لحظه ی پر شکوه معجزه کی اتفاق افتاد.آیا اثر دعاهای مادر دلسوخته بود ویا اشکهای جانسوز پدر دلشکسته .انگار روی ابرها راه می روم .در دنیای دیگری هستم .دنیایی که در آن غیر ممکنها ممکن می شود.آوای دل انگیزی به گوش جان می نشیند.... اذا قضى امرا فانما یقول له کن فیکون......آن چه او اراده کند آن می شود.ودر این میان شما مولای من واسطه ی فیضید.دلتنگم دلتنگ حضور در آن بارگاه ملکوتی .آن روز که به پا بوستان آمدیم...همگی سرشار ازحس امید ونیاز بودیم .یقین داشتیم از باران لطف ومرحمتتان محروم نمی شویم ...و حالا.... همگی سرشار ازتشکر وسپاسیم . مست مستم لیک مستی دیگرم امشب از هر شب به تو عاشقترم
نغمه ی مرغ شبم پر می دهد سیر دیگر حال دیگر می دهد
|
الهی ..................... مهربانا ....................
|
بیا که جام وجودم زغصه لبریز است شکسته شاخه ی عمرم به دست پاییز است حریق سرکش قلبم گرفته حیات مرگ غروب طرح نگاهم چه حسرت آمیز است در این کرانه ی متروک بی تو بودن وای همیشه خلوت شبهای من غم انگیز است تو آن شکوفه ی شاداب باغ امیدی که بی تو مرغ امیدم اسیر پرهیز است من آن خزان زده باغم به غربتم دریاب که پیش شوکت چشمت بهار ناچیز است در این خمار کسی جرعه ای نمی بخشد بیا که جام وجودم زغصه لبریز است
|
بارخدایا ! تورامدح می گویم که به یاری تو موفق به ثنای توشدم وبه سبب فسادنیت وضعف یقینم به ناتوانی خود که توراآنطورکه مستحق وسزاوار هستی مدح کنم اقراردارم بارالهاتوخوب خدا وخوب پروردگاری هستی ومن بد مخلوقی تو خوب مولائی هستی ومن بد بنده ای |
خـــدایا هدایتم کن زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطـــرناکی است.خدایاهدایتـــــم کن که ظلــم نکنم زیرا میدانم که ظلم چه گنــاه نابخشودنی است.خــــدایا نگذار دروغ بگویم زیــرادروغ ظلم کثیفی است.خــدایا محتاجم نکن که تهمت به کسی بــزنم زیرا که تهمت خیانت ظالمانه ای است.خــدایا ارشادم کــن که بی انصا فی نکنم زیـرا کسی که انصاف نداردشرف ندارد.خــدایا راهنمایم باش تاحــق کسی راضایع نکنم که بی احتـرامی به یک انسان هماناکفــر خـدای بزرگ است.خــدایا مرا ازبلای غـــرور وخود خواهی نجات ده
|
عزیزا، تو را میخوانم. یا نور و یا قدوس؛ یا اوّل و یا آخر، تو را ندا میدهم ـ ای مهربان ـ و از تو میخواهم که برگناهانم زلالِ بخشایش بباری و بر بدیهایم پرده غُفران برکشی؛ گناهانی که پرده عصمتم را بدرد و به وادی عذابت بکشاند و، دستم را از نعمتهایت کوتاه کند و راه را بر نجوایم با تو بربندد و به بلا و سختی دچار کند. ای مهربان، گناهم را ببخش، از خطایم درگذر و به عفوت در من نگر.
|
خداوندا یاریم ده تا بیاموزم که برای امروز زندگی کنم. دریابم که باید بپذیرم هر انچه را که در کف اختیار دارم وهمه چیز را اینقدر جدی نگیرم. جسارت وامید را فرو نگذارم واجازه ندهم تردید مرا از انجام انچه در دل دارم دلسرد کند. به یاد داشته باشم که جهان نیازمند آفتاب لبخندهای هر چه بیشتر است. یادم باشد که سهم خودم را ادا کنم. پلهایی بسازم به جای دیوار.
|
الهی! به حرمت آن نام که تو خوانی
|