مولای من سلام شگفت زده ام .بهت وحیرت وجودم را پر کرده است.نه اینکه باور نکنم . نه .گویا هنوز در شوک این ماجرا هستم .از لطف وکرامت بی انتهای شما بعید نیست .اما ظرف کوچک وجود من پذیرای این همه رحمت واحسان نیست.نمی دانم خواهرم در مناجات های خالصانه اش با شماچه گفت که از پیمانه ی شفا نوشید. نمی دانم لحظه ی پر شکوه معجزه کی اتفاق افتاد.آیا اثر دعاهای مادر دلسوخته بود ویا اشکهای جانسوز پدر دلشکسته .انگار روی ابرها راه می روم .در دنیای دیگری هستم .دنیایی که در آن غیر ممکنها ممکن می شود.آوای دل انگیزی به گوش جان می نشیند.... اذا قضى امرا فانما یقول له کن فیکون......آن چه او اراده کند آن می شود.ودر این میان شما مولای من واسطه ی فیضید.دلتنگم دلتنگ حضور در آن بارگاه ملکوتی .آن روز که به پا بوستان آمدیم...همگی سرشار ازحس امید ونیاز بودیم .یقین داشتیم از باران لطف ومرحمتتان محروم نمی شویم ...و حالا.... همگی سرشار ازتشکر وسپاسیم . مست مستم لیک مستی دیگرم امشب از هر شب به تو عاشقترم
نغمه ی مرغ شبم پر می دهد سیر دیگر حال دیگر می دهد
در سکوت شب دلم پر می زند دست یاری حلقه بر در می زند برگها در ذکر وگل ها در نماز مرغ شب حق حق زنان گرم نیاز یک تجلی عقل را مجنون کند وای اگر از پرده سر بیرون کند بار الها بال پروازم ببخش روح آزاد سبکتازم ببخش عاشق بزم توام راهم بده عقل روشن جان آگاهم بده.
|