یاد من باشد فردا دم صبح ،
به نسیم از سر صدق سلامی بدهم و به انگشت نخی خواهم بست تا فراموش نگردد فردا ... زندگی شیرین است ، زندگی باید کرد گرچه دیر است ولی کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم شاید به سلامت ز سفر برگردد بذر امید بکارم در دل ، لحظه را در یابم ... من به بازار محبت بروم فردا صبح مهربانی خودم، عرضه کنم ... یک بغل عشق از آنجا بخرم ... !
|