دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است..... انحنای روح من شانههای خستهی غرور من تکیهگاه بیپناهی دلم شکسته است کتف گریههای بی بهانهام بازوان حس شاعرانهام زخم خورده است....
دردهای پوستی کجا ؟ درد دوستی کجا ؟ این سماجت عجیب پافشاری شگفت دردهاست دردهای آشنا دردهای بومی غریب... از چه حرف میزنم ؟ درد، نام دیگر من است من چگونه خویش را صدا کنم ؟
|