هیج جیز نمی تواند شکوه وعظمت کوه را برایت تداعی کند مگر آن هنگام که دامنه ها وسراشیبی ها را بپویی و صخره ها را پشت سر بگذاری وبه قله برسی . کوهنوردی خود زندگی است .بسیاری به دامنه ها وطبیعت زیبای پایین کوه اکتفا می کنند .بساطی می گسترند . ساعتی می مانند از پایین به قله می نگرند .زیبایی وعظمتش را می ستایند ومی روند . عده ای شا دمانه بر تله کابین می نشینند کمی اوج می گیرند .فریاد شادی سر می دهند و هرگز به قله نمی رسند .اما عده ای سختی ها را به جان می خرند تا بتوانند لحظاتی حس شیرین حضور در قله را دریابند .اینجا کسی با کسی رقابت نمی کند .کسی مانع صعود دیگران نیست .هیچ کس به عمد سنگ جلوی پای دیگران نمی اندازد ،تازه دست دیگران را هم می گیرند تا با هم صعود کنند . اگر بی احتیاطی کنی وسنگی از زیر پایت به پایین سقوط کند خودت بیشتر مضطرب می شوی که مبادا نا خواسته آسیبی به دیگران وارد کرده باشی .از پیر مردان وپیر زنانی که به راحتی صخره های سخت را زیر پا می گذارند وباسلام وبدرودی بدرقه ات می کنند درس شهامت واستواری می گیری .کوه به تو بزرگواری وبخشش همیاری وهمدلی می آموزد اینجا جای غرور وخودسری نیست . به قول عزیزی اگر دستت را به کوه بدهی دست تو را می گیرد .اما اگر تکبر بورزی ودست به سویش درازنکنی رهایت می کند .کوه نماد استواری ،امید ،بزرگی مهربانی است .علیرغم خشونت ظاهری اش دنیایی از لطف ومهربانی در سینه دارد .شگفت زده می شوی وقتی می بینی از دل صخره های سخت درخت انجیر زیبایی روییده است وبه بار هم نشسته است .کوه صفه اگر چه چندان مرتفع نیست اما وقتی بر فراز قله اش می ایستی و از بالا به وسعت شهر وساختمانها می نگری و مردمی که از اینجا هرگز به چشم نمی آیند ،احساس دیگری را تجربه می کنی .از بالا که نگاه می کنی همه چیز دوست داشتنی است .هنگام فرود هم آنقدر سبکبالی که دلت می خواهد به پرواز درآیی.
|