باز هم بهاری دیگر از راه رسید.سالهاست که بهار با آمدنش داغ نبودن تو را زنده می کند و شکوفه های سیب قصّه ی پر پر شدنت را ...سالهاست که بهار را بی تو آغاز می کنیم...خنده های معصومانه ات...شور و نشاط کودکانه ات...چهره ی جذاب و دوست داشتنی ات...مگر فراموش می شود؟محمّد عزیزم ...سالها پیش چنین شبی آخرین شب حضور تو در این دنیای خاکی بود...وقتی تورا بوسیدم وباتو خداحافظی کردم هرگز گمان نمی کردم این آخرین دیدار باشد.و دو روز بعد تورا در دل سرد خاک...آه خدایا...محمّد جان تو رفتی وحسرت دیدار دوباره تو تا ابد بردلمان ماند.تو پاک ،معصوم و بی گناه از این دنیا رفتی ،ما ماندیم و غمی به وسعت دشت ،به سنگینی کوه ...
|
یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا نه زخون گریه آن زخم ، گزیری ست تو را باورم نیست ، نگاه تو و این خاموشی؟ گو بسوزد تنه خشک مرا غم ، که به کف عرق شرم دلم بود که از چشمم ریخت!
|
بـلـبــلی خـــون دلـی خــــورد وگــلـی حــــاصـــل کــــــرد
بـــاد غـیــرت بـــــه صـــــدش خـــــار پــریــشـــان دل کـــــرد طـوطیـی را بــه خــیـــال شــکــری دل خـــوش بـــــود نــاگـهــــش ســنــگ فــنــــا نـقــش امـــــل بــاطــــــــل کـــــرد قــرّةالـعــیــن مـن آن مـیــوهْ دل یــادش بـــــــــــاد کــــــه خـــــــود آســــان بـشـــد و کـــــار مــــرا مـشــکـل کـــــرد
|
ای همنشین،ای هم زبان،ای وصله ی تن! ای یادگار روزهای خوب و شیرین! مژگان ما چون برگ کاج زیر باران،از اشکها گوهر فشان است در پرده پرده چشم ما،چون ابر خاموش، اشکی نهان است ای هم زبان!ای وصله ی تن! ما آمدیم از دشتها ،از آسمانها بر اوج دریاها پریدیم،تا عاقبت اینجا رسیدیم با من بمان،شاید پس از این یکدگر را،هرگز ندیدیم.
|
چند روز پیش یکی از نزدیکان به رحمت خدا رفت .مدتها ویا بهتر بگویم سالها بیمار بود. تا اینکه این اواخرپزشکان قطع امید کردند .هیچ بیمارستانی حاضر به پذیرش نبود....حتی فرزندان آن مرحوم تخت مادرشان را رو به قبله گذاشته بودند....اما او حتی در اخرین روزهای زندگیش امید به بهبود وسلامتی داشت .با اینکه درد بسیاری را تحمل می کرد.با اینکه تمام زندگیش آمیخته به رنج واندوه بود.سالها چشم انتظار فرزند مفقود الاثرش بود.وسرانجام پس از هشت سال چشم انتظاری با استخوانهای پوسیده ی فرزند شهیدش روبه رو شد.واز آن پس روی سلامتی را ندید.گمان می کردم افرادی که در چنین شرایطی قرار می گیرند آرزوی مرگ می کنند .اما حالا به این نتیجه رسیدم که در این شرایط تازه انسان به ارزش زندگی پی می برد.زندگی با همه ی تلخکامی ها باز هم دوست داشتنی است. زندگی، ارزش آنرا دارد که به آن فکـر کنی. زندگی، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چوگل، که بنوشی اش چوشهد. زندگی، بغض فـروخورده نیست. زندگی، داغ جگــــر گـــوشه نیست. زندگی، لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است. زندگی، شوق تبسم به لب خشکیده است.
|
شباب عمر عجب با شتاب می گذرد بدین شتاب خدایا شباب می گذرد شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد به چشم خود گذر عمر خویش می بینم نشسته ام لب جوئی و آب می گذرد سال تحصیلی هم به پایان رسید.سالی که سر شار از خاطرات تلخ وشیرین ودوستی های ارزشمند و تجربه های ارزنده بود.یک سال از عمرمان را در کنار دانش اموزان مهربان وهمکاران صمیمی پشت سر گذاشتیم تا چه اندازه مفید بودیم وتا چه اندازه کارمان را برای رضای خدا انجام دادیم خدا می داند.آیا به آنچه می گفتیم وبه دانش آموزانمان می آموختیم خودمان هم عمل می کردیم ویا عالم بی عمل بودیم ؟ پایان سال تحصیلی آغاز اندوه جدایی از آنانی است که یک سال با آنهاخو گرفته ای با خنده هایشان خندیده ای وبا اندوهشان گریسته ای آنها می روند به سوی آینده وسر نوشتشان .برخی از آنها حتی نام تو را از خاطر می برند اما یاد وخاطره ی آنان همواره با تو زنده است . پرودگارا سلامتی وشادکامی وموفقیت همه ی همکاران عزیز ودانش آموزان مهربانم را ازدرگاه کبریایی ات خواهانم. خداوندا بهترین ها را برای آنها مقدر فرما.
|
به یاد عاطفه دانش اموز عزیز از دست رفته ام. کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه و غمها نبود کاش بودی تا فقط باور کنی بی تو هرگززندگی زیبا نبود
عاطفه جان باور نمی کنم رفتن مظلومانه ات را. باور نمی کنم که دیگر در کلاسم حضور نخواهی داشت.وجایت تا ابد خالی خواهد ماند.تصویر چهره ی معصومت لحظه ای از پیش دیدگانم محو نمی شود.نگاه مهربان ولبخند شیرینت....چگونه باور کنم که اینک زیر خاک خفته ای؟ خدایا به من صبوری ده.تابپذیرم وباور کنم
|
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد مثل یک بیت ، ته قافیه ها خواهم مرد تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند
|