سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی

به وبلاگ ربـــــــــــّــــی خوش آمدید
  • نسیم ( شنبه 89/10/25 :: ساعت 9:51 عصر)

  • زندگی چون قفسی است
    قفسی تنگ
    پر از تنهایی
    و چه خوب است
    لحظه غفلت آن زندانبان
    بعد آن هم
    پرواز

    بخـــــــش نظرات ()

  • نسیم ( پنج شنبه 89/10/16 :: ساعت 11:42 عصر)

  • اولین کسی باش که می خندد.

    وقتی دلیلی برای خندیدن 

    نمی بینی .همان زمانی است که بیشترین نیاز به خندیدن است.

    اولین کسی باش که می بخشد .

    افکار منفی گذشته را برای

    همیشه کنار بگذار.

    ادامه مطلب...

    بخـــــــش نظرات ()

  • نسیم ( دوشنبه 89/9/15 :: ساعت 6:47 عصر)

  • می دانم که از من بر من مهربان تری .  


    بخـــــــش نظرات ()

  • نسیم ( یکشنبه 89/6/28 :: ساعت 10:24 صبح)

  • نماز عید به پایان رسیده بود جمعیت بسیاری در حال خروج از صحن رضوی بودند .ما هم به سختی از بین مردم عبو ر کردیم تا خودمان را به محل پارک اتومبیل در یکی از کوچه های اطراف محدوده ی حرم برسانیم .در بین راه ناگهان خانمی مضطرب و نگران خودش را به ما رساند در حالی که بریده ،بریده کلماتی را ادا می کرد : ....جوان مردم داره میمیره ،کسی به دادش نمی رسه ،توی اون سوپر... به سرعت به سوی سوپر کوچک وسط کوچه دویدیم ،وقتی به داخل سوپر سرک کشیدم ،جوانی (حدودا سی ساله ) را دیدم که با وضعیت دلخراشی بر زمین افتاده بود .

    ادامه مطلب...

    بخـــــــش نظرات ()

  • نسیم ( یکشنبه 89/6/28 :: ساعت 10:22 صبح)

  • ه

    همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم

    از اینکه عاشق توام حس غرور می کنم

      ...تمام شب را جشم به جاده می دوزی و برای رسیدن  لحظه شماری می کنی ،آنگاه همزمان با طلوع خورشید بر گستره ی زمین دیدگان ملتهب وخسته ی تو هم به نظاره ی گنبد طلایی ومناره ها می نشیند و لحظه ی شکوهمند پایان انتظار را تجربه می کند.وجودت سرشار ازعشق وامید می شود.خودت را در میان جمعیت مشتاق زیارت رها می کنی وآنان تو را با خود به ساحل آرامش می رسانند ... امسال هم توفیق حاصل شد نماز عید فطر در جوارمولا وامام مهربان.سال قبل که به زیارتشان آمدم دستهایم پر از نیاز والتماس بود وامسال سرشار از تشکر وسپاس .می دانم که به همه ی زائران وعاشقانشان نظر لطف وعنایت دارند .متشکرم امام رئوف . مولای من، مهربان امام ،دوستتان دارم .


    بخـــــــش نظرات ()

  • نسیم ( شنبه 89/6/13 :: ساعت 11:4 عصر)

  •  

       مثل همیشه چشم امیدم به توست .به تو توکل می کنم.خداوندا یاریم کن که سخت محتاج یاری توام. از تو مدد می خواهم .راضی ام به رضای تو و می دانم آنچه تو بخواهی همان می شود .خداوندا مگذار گرفتار یاس و نا امیدی شوم .مگذار در ادامه ی راه دلسرد شوم . همیشه حضورت را با تمام وجود حس کرده ام ،در سخت ترین شرایط ،در تلخترین لحظات ،تنها یاد تو آرامش بخش دل شکسته ام بوده .معبودا هرگاه امورم را به تو واگذار کردم ،به بهترین سرانجام دست یافتم .با وجود تو هیچگاه احساس تنهایی نکردم .وتو هرگز دستهای خسته ام را رها نکردی. این بار هم خودم را به تو واگذار می کنم تا آنچه را که مصلحت و خواست توست به انجام رسد .می دانم ومطمئن هستم که جز خیر برایم مقدر نمی کنی و تنهایم نمی گذاری. یاریم کن مهربان من که سخت محتاج یاری توام .


    بخـــــــش نظرات ()

  • نسیم ( پنج شنبه 89/6/11 :: ساعت 10:29 صبح)

  • ساعتی از اذان مغرب گذشته بود .دلتنگ بودم.حوصله ی هیچ کس وهیچ چیز را نداشتم .دلتنگ حضور در بارگاه ملکوتی امام هشتم ،در صحن وسرای منورشان .وقتی به خاطر می آوردم صفای نماز عید فطر سال گذشته در جوار ایشان را، بیشتر دلتنگ می شدم .این اواخر هر بار که به آنجا زنگ می زدم به علت کثرت تماس ها امکان برقراری ارتباط با روضه ی منوره وجود نداشت ... آنجا که  حضور داری انگار از دنیا ومافیها رهایی .هیچ غمی بر دلت نیست .از هیچ چیز وهیچ کس آزرده نیستی .انگارعطوفت بیکران آن امام رئوف تو را هم به کیش مهر ورزان فرا می خواند .وذره ی ناچیز وجود تودر جذبه ی خورشید مهر محو می شود ....ناگاه زنگ تلفن رشته ی افکارم را از هم گسست . با بی حوصلگی نگاهی به شماره انداختم .گوشی را روی میز رها کردم .دو دقیقه ی بعد دوباره تکرار. وچند دقیقه ی بعد مجددا همان شماره . گویا 4-5 بار تکرار شد ومن همچنان بی توجه .بالا خره پیامکی رسید .با این مضمون : سلام خانم ... من ، ز- م  (از دانش آموزان 4سال پیش ) ...مشهد هستم . روبه روی پنجره ی فولاد ... .به یاد شما افتادم .هر چه زنگ زدم گوشی را بر نداشتید .جای شما اینجا خالیست ....

     


    بخـــــــش نظرات ()

  • نسیم ( سه شنبه 89/6/9 :: ساعت 9:8 عصر)

  • الهی ..................... مهربانا ....................
    سایبانی از جنس اشک و نیاز می خواهم تا سجاده دلم را در آن بگسترانم
    و با دستان خسته قنـوتـم از تو بخواهم که بر وجود سردم نور نـگاهـت را بتابانی و گل های زیبای عشق و ایمان را بار دگر در من تازه گردانی...
    پروردگارا :
    "در دست های ما گرمی محبت و در دیدگان ما نور محبت و در سخنان ما کلام محبت و در کردار ما آثار محبت قرارده"
    " آمین یا رب العالمین"


    بخـــــــش نظرات ()

  • نسیم ( پنج شنبه 89/6/4 :: ساعت 3:11 عصر)

  • کوچولوی من ، امید زندگی ام ، امروز روز تولد شش سالگی توست .تو که برای من زیباترین خلقت وبهترین هدیه ی خداوندی .با تمام وجود دوستت دارم .نگاه مهربانت ،سادگی ات ،محبت هایت ،خنده هاوشیطنت های شیرینت ،کنجکاوی ها و پرسشهای شگفت انگیزت همه را دوست دارم .

    هرگز فراموش نمی کنم ، اولین بار که تو را در آغوش گرفتم ،اولین شب تولدت که تا صبح دیده بر هم ننهادم تا مبادا حتی برای لحظه ای نگریستن به چهره ی زیبایت را از دست بدهم .امید وارم همواره شاد و سلامت باشی . پروردگارا به خاطر تمامی نعمتهایت شاکر وسپاسگزارم .به خاطر وجود دو پسر مهربان ودوست داشتنی ام سپاسگزارم.

     


    بخـــــــش نظرات ()

  • نسیم ( دوشنبه 89/6/1 :: ساعت 12:22 عصر)

  •  

    ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
    نی نام زما و نی نشان خواهد بود
    زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
    زین پس چو نباشیم، همان خواهد بود .

     


    بخـــــــش نظرات ()

    <      1   2   3   4   5      >

    Online User